«همراز عشق» را میتوان برداشت دلخواه آهنگساز از حافظهی موسیقی دستگاهیاش دانست و آن را یک اثر «شخصی» قلمداد کرد. این اثر با چهارمضرابی در شوشتری شروع شده، به اصفهان رفته و سپس در دشتی پایان مییابد. آوازْ نقش اول را داشته و بخش سازی را، جز در ساز و آوازها که یک ساز تنها مثل تار یا نی آواز را همراهی میکند، بیشتر به صورت گروهنوازی میشنویم.
بیایید فارغ از کیفیات اجرایی، فرض کنیم مؤلفان در تألیف یک اثر و ارائهی آن به بازار، بهطور پیشفرض یا میخواهند حرفی نو در دنیای موسیقی بزنند، یا به پاسداشت و بازنوازی آثار پیشین بپردازند. «همراز عشق» اما نه تماماً به بازنوازی عینی میپردازد و نه حرفی نو برای گفتن دارد و همانطور که گفته شد، یک برداشت «شخصی» است. انتشار این برداشتهای شخصی از موسیقی دستگاهی شاید حاصل سالها تفکر اسطورهپرور و اسطورهپرست جامعهی مخاطب این موسیقی باشد که انتشار و پا نهادن در مسیر و جای پای اسطورهها را مهر تأیید موسیقیدان شدن و هدف والای تألیف میداند و نوآوری را وابسته به شکستن مرزهای موسیقیِ همان اسطورهها، و نه گذاشتن تکه آجری جدید بر دیوار این موسیقی. این تعریف از نوآوری را هم اما، تمام و کمال در «همراز عشق» نمیشنویم. اثر سرشار است از ملودیهای وامگرفته از ردیف و تصانیف قدیمی که تنظیم آنها تنها با چندصداییشدن و تغییر مُد صورت گرفته و این موضوع، حضور «بهزاد انصاری» را در نقش آهنگساز و تنظیمکننده بیش از پیش کمرنگ میکند.
«همراز عشق» طرحکنندهی این سوال نهچندان غریب است که تا کجا میتوان در مسیر ساختارِ رو به انجمادِ موسیقیِ دستگاهی پیش رفت؟ اگر بخواهیم فرآیند تألیف را ملزم به نوآوری بدانیم، حال که اجرای یک مجلس موسیقی دستگاهی با ساختاری کمابیش معین در ذهن مؤلفان شکل گرفته است، آیا نوآوری تنها به تغییر مد و افزایش یا کاهش لایههای صوتی، و درحقیقت پرداختن به نقاط ضعف موسیقی دستگاهی محدود است؟ و اگر قید این نوآوری را بزنیم، جامعهی مخاطب چند سال و با چند آلبوم دیگر حاضر به شنیدن این ساختار است؟
برای خرید و دانلود آلبوم همراز عشق به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.
14 اسفند 1400